اسما جوناسما جون، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
اسرا جوناسرا جون، تا این لحظه: 20 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

دیلک لر

حرف رمز

حرف رمز دخترای مامان سلام   دیشب یه اتفاق جالب و خیلی خنده دار افتاد اسما کوچولو  همیشه آبجی اشو اذیت میکنه دیشب هم که من داشتم با تلفن حرف میزدم   این خانم کوچولو عروسک رو پرت کرد طرف اسرا که خورد  به چشمش   اسرا هم با همه قهر کرد و رفت تو اتاقش در رو هم از پشت بست و گفت فقط اونایی میتونن بیان اتاق که حرف رمز بگن   حرف رمز هم "ر " بود.  اسما کوچولو ی ناز تو تلفظ بعضی حرفا مشکل داره مثلا"ج"  رو نمیتونه بگه "ر" رو هم "ی " میگه. ناز مامان آخه اون هنوز خیلی کوچیکه!  اسرا جون هم عمدا این حرف رو انتخاب کرد...
15 خرداد 1391

یک تیر ودونشان....

گرمی سلامم آتش خاطره هاست ، پذیرا باش اگرچه میان ما فاصله هاست!!! سلام بر دوستان گل خودم وسلام به دخترای خوشگلل وناز مامانی! سال تحصیلی 91-90 هم داره تموم میشه ویک سال کاری پرمشغله برای من داره روزهای آخرش رو طی میکنه.اسرا جونم دیگه درساش تموم شده واز چهارشنبه هفته قبل دیگه نمیبرمش.اما خودم فعلا باید تو محل کارم باشم. اسرای گلم!کلاس دوم رو با امتیاز عالی قبول شد ومن خیلی خوشحال شدم .دختر گلم حالا دیگه باید برای کلاس سوم خودشو اماده کنه. خدای من روزها چقدر زود میگذرن,انگار همین دیروز بود بردمش برای ثبت نام کلاس دوم.....  خودم هم طبق سازماندهی اداره مون برای سال بعداگرعمری باشه همین مدرسه هستم شاید کلاسمو عوض کن...
31 ارديبهشت 1391

نامه اسرا جونم ...

ضمن عرض تبریک به مناسبت ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر و روز زن,   زیباترین واژه بر لبان آدمی واژه “ مادر” است. زیباترین خطاب “ مادر جان ” است. “ مادر ” واژه ایست سرشار از امید و عشق. واژه ای شیرین و مهربان که از ژرفای جان بر می آید. روزت مبارک مادرم... .    نامه اسرا به مامانی:     "مامان جون عزیزم!من تو را خیلی دوست دارم. تو خیلی مهربان هستی.مامان جون من برای اذیت های زمان نوزادییم خیلی از تو معذرت می خواهم واز تو میخواهم که مرا ببخشی.مادر جان !من از نو خیلی تشکر می کنم که مرا بزرگ کردی .مامان جونم تو مثل این گل زیبا,زیبا ...
21 ارديبهشت 1391

بهترین هدیه من...

سلام به دوستای نازم و آتیش پاره های خونمون! سه شنبه 12 اردی بهشت (روز معلم )بعد از مدرسه رفتیم باغ باباجون.آخرین بار  سیزده رو همونجا بدر کرده بودیم .تقریبا یک ماهی میشد که اونطرفها نرفته بودم.راستش از شما چه پنهون کمی بیشتر از خییییییییییلی زیاد از اون باغ میترسم.چند بار باباجون عکس مارهایی رو که تو اون منطقه کشته بود رو تو گوشیش برام سوغات آورده بود, که نشونم بده چقدر زرنگه ,وبا این کار ش منو از اون منطقه زیبا ترسوند . طوریکه فکر کنم دیگه اونورا آفتابی نشم.   بالاخره اگر مسئله مار رو ندید بگیریم( که جزو محالاته )طبیعت زیبایی داره وبچه ها بادیدن سرسبزی و گلهای رنگارنگ کلی ذوق میکنن پس از چند ساعت ب...
19 ارديبهشت 1391

جوجه های رنگی اسرا واسما

سلام به دوستای خوبم وسلام به شیطون بلا های خوشگل خودم.ببخشین عزیزای دل مامانی نمیدونم چرا نمیتونم برای وبتون زیاد وقت بذارم عوضش تمام وقت در خدمت شما نازدونه های مامانی هستم. اینکه میگم شیطون بلا,ازم ناراحت نشین چون وااااااااقعا خیلی شلوغ و شیطون هستین.ولی من همیشه خداجونمو شاکرم ازاینکه بچه هام سالم وسلامت هستن وبا شیطنت هاشون گاهی دیوونم میکنن. خیلی از خاطرات قشنگتونو تو سال جدید نتونستم براتون اینجا بنویسم.اما این یکی با اینکه زیاد قشنگ نیست ولی به درخواست اسرا مینویسم: اسما این اواخر خیییییییییلی بهم وابسته شده,مثل یه نی نی چند ماهه هر جابرم همش پشت سرم گریه میکنه ومیگه داری میری مدرسه باید منم ببری.البته صبح ها راحت جیم می...
8 ارديبهشت 1391

ناگفته های نوروز 91....

سلام دوستان ! بازم حلول  سال نو و فرا رسیدن بهار پر نشاط  رو به همه  شما دوستان عزیز و خانواده های  محترمتون تبریک میگم. بهار آغاز زندگی دوباره طبیعت است و این آغاز جلوه ای از قدرت خداوند سبحان است . امیدوارم بیش از پیش  دلهای ما با عشق ، محبت و دوستی  نسبت به یکدیگر  آراسته گردد. وسلام به دخترهای ناز و مهربونم ! امیدوارم در سال جدید هم چون طبیعت سر سبز و شاداب باشید و روز هایتان پر از شادی و نشاط باشه. دردانه های من آیا می دانید که هر فصلی از زندگی آغاز تجربه ای جدید است . سعی کنید آغازی پر انرژی به سوی موفقیت داشته باشید . اسرا و اسمای عزیز ! اینایی که می نویسم بیشتر...
19 فروردين 1391

گردش یک روز شیرین....

سلام !سلام به دوستای گل خودم,با اینکه دنیایی که اینجا برا خودمون داریم دنیای مجازی هستش اما به اندازه دوستان دنیای حقیقی  دوستون دارم و دلم براتون تنگ میشه!اینو تو این چند روزی که اینترنتم مشکل داشت بیشتر از قبل حس کردم. وسلام به گل دخترای خوشگل خودم  . راستش این چند وقت که هیچی تو دفتر خاطرات شیطون بلاها ننوشتم ,کلی خبر دارم اما نمیدونم از کجا شروع کنم.   پس گلای من اول از خرید عیدبگم:اون یکی هفته که شیفت صبح بودیم روز چهارشنبه ش مرخصی گرفتم ورفتیم اردبیل وروز بعدش هم همراه خاله پری و زندایی مریم رفتیم آستارا,دست بابایی و عمو یدی درد نکنه که بردنمون اونجا ,یه کم از اردبیل خرید کرده بودم ولی تو آستاراکاملش کردم...
14 اسفند 1390

مامانی دیگه دوست ندارم.....

  اسرا واسمای عزیزم! دوستتون  دارم به اندازه ی پلک هایی که در زمان خیال پردازی هایم زدم و چه بسیار خیالاتی که در ذهن پروراندم.        دختر کوچولوی مهربانم اسمای عزیزم که همیشه وقتی خونه هستم منو اسکورت میکنی که مبادا من همیشه فراری به قول خودت بازم فرار کنم. الان که اینو میخونی امیدوارم آنقدر بزرگ شده باشی که بتونی حرفهای منو درک کنی.باور کن من تحمل لحظه ای دوری تو و خواهرت رو ندارم اما عزیزکم تو هنوز خیلی کوچولویی ومن نمیتونم تو رو هر روز با خودم ببرم مدرسه... امروز جمعه است اما من چون خودم امتحان ضمن خدمت داشتم بازم مجبور شدم شما دو تا رو بذارم پیش مامان بزرگتون.میدونی چی بهم گفتی؟...
22 بهمن 1390

دلیل این همه کم کاری

سلام به نوگلای بوستان زندگیمون!                                        ویه سلام گرم تواین روز سرد وبرفی تقدیم به دوستایی که به خونه خاطرات گل دخترام اومدن . عزیزای مامان یه چندوقتی بود که  حال خوشی نداشتن ومن وبابایی دیگه نمیدونستیم , چیکار باید بکنیم! با اینکه خودمون هم مریض بودیم  ولی ناراحتی وبیماری اسرا و اسماباعث شده بود که خودمونو فراموش کنیم.این وسط بیشتردلم برای بابایی میسوخت ,بااون حالش شده بود راننده آژانس وبه نوبت ما رو میبرد دکتر بعدش هم تو خونه  مریض داری میکرد.ممنونم بابایی مهربون.خداسایه تو...
30 دی 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دیلک لر می باشد