اسرا واسما در روز9 آذر

سلام به همه

دختر عزیزم اسرا 9آذر روز تولدت بود ولی من وبابایی بخاطر اینکه شب هفتم شهدای کربلا بود برات تولد نگرفتیم.خودت هم علاقه ای نداشتی ومیگفتی گناه داره تو این روزا شادی کنیم.

اما اونروز یه روز خاص بود وبا روزهای دیگه فرق داشت قرار بود به کمک همکارا آش نذری درست کنیم وبین بچه های مدرسه تقسیم کنیم.البته چند سالی هست که اینکار رو میکنیم این دفعه درست افتاده بود روز تولدت

شیفتمون بعد از ظهر بود ولی قرار بود ساعت 10 صبح تو مدرسه باشیم.زود صبحونتونو دادم وسه تایی رفتیم مدرسه.

تواین عکسا آش رو تازه گذاشتیم رو اجاق براهمین هنوز هیچی نداره

اسرا ودوستش پانیا(دختر همکارم)

بچه های مدرسه خیلی خوشحال بودن موقع آش دادن آنقدر سرم شلوغ بود که یادم رفت از بچه های مدرسه عکس بگیرمواینقدر قشنگ ومنظم تو حیاط نشسته بودن ولی حیف که از اون حالتشون عکس ندارم.

بقیه در ادامه عزیزم

بعد از مدرسه تند تند یه چیزی خوردیم ورفتیم خونه مادر جون.هیات عزاداری مسجد محله رو دعوت کرده بودن,دست همگی درد نکنه تا من برسم بیشتر کاراشونو انجام داده بودن.منم یک کم این ور و اون ور رو جمع وجور کردم.

جا داره از زن داداشهام تشکر ویژه بکنم قربون امام حسین برم بخاطر امام حسین هم که شده یه جهاد سازنگی داشتن که نگوووووووووآخ آخ الهام رو نگو(دختر برادر بزرگم)همیشه خدا یه جاییش درد میکنه مخصوصا کمرش ولی اونروز یه فر فره ای شده بود که نگواز شوخی گذشته دستشون درد نکنه اجرشون با امام حسین.

این چهارتا وروجک (که البته پنج تا چون اینجا هستی نیستش)وقتی باهم تو خونه بابابزرگشون جمع میشن خونه رو میکوبن ودوباره میسازن.(مبین پسر دایی فرهاد وفاطمه دختر الهام واسرا واسما)

خداجونم همه عزاداریها ونذر ونذورات بنده هات رو قبول کن مواظب فسقلیهای ما هم باش.