نوروز92

1392/1/15 9:21

631 بازدید

اشتراک گذاری

سلام به همه دوستای خوبم ودخترای گلم

دوست دارم اولین برگ دفتر خاطرات 92 رو با آرزوی برآورده شدن آرزوهای پیدا وپنهان خودم ومخاطبام وسلامتی وشادی روز افزون دوستای گلم وخانواده هاشون و خانواده گرم وصمیمی خودم وهمه اونایی که دوستشون دارم,شروع کنم.امیدوارم خدا قسمت کند وبازهم نویسنده خاطرات خوش گل دخترام باشم.

واما خاطرات عیدنوروز سال 1392:

چهارشنبه ای که نه آخر اسفند بود و نه اول فروردین,صبح زودتر ازهمه بیدارشدم مثل بچه های کوچیک استرس داشتم ,احساس میکردم الان سال تحویل میشه ومن هنوز خیلی از کارام مونده ,در واقع هیچ کاری نبود اما باز میگفتم کارام مونده. دخترای گلم !شما دوتا هم بخاطر سرو صدای مامان زود تر از همیشه بیدار شدین صبحونتونو که دادم بردمتون حموم و خودم مشغول تدارکات برای ناهار شدم که زنگ در خونمون خبر از اومدن اولین مهمان روداد ,بله خواهر مادر بزرگ ویکی از پسراش بودن وچون راهشون یک کم دوره صبح زود اومده بودن که تا سال تحویل برگردن ,اما بابایی نذاشت وگفت باید ناهار مهمون ما باشین.

بلاخره ساعت 2و31دقیقه و14بعداز ظهر سال 92 مون به مبارکی ومیمنت تحویل شد.واولین بار بود که کنار سفره هفت سین مون مهمون هم داشتیم وهمگی اول با شما دوتاروبوسی کردیم وعید رو بهتون تبریک گفتیم وآرزوی سال خوب وخوش براتون کردیم.

بعد از ظهر همون روز بعداز دیدن عمه رفتیم خونه خاله مامان (که اولین عیدی هست که پیشمون نیست)وبا دختر های خاله عید دیدنی کردیم.و بعد خونه زن عموی مامان رفتیم (آخرای دی ماه بود که پسر عموم و زن داداشش تو تصادت فوت شدن)وبرای اونها و بچه هاشون هم عید رو تبریک گفتیم و براشون آرزو کردیم که سال جدید سال رهایی از غم وغصه هاشون باشه.

خواهر برادر های خودمم تو این دوتاخونه دیدم و باهاشون روبوسی کردیم و عید مبارکی هم گفتیم.

فردا یعنی روز پنجشنبه:رفتیم روستای بابابزرگ(بابای باباجون) وبا پدر شوهر نازنینم هم عید دیدنی کردیم وپیرهنی رو که براشون عیدی برده بودم دادم و بابابزرگ هم به شما فسقلی ها عیدی داد.بعد خونه اون یکی عمه رفتیم و شبش برگشتیم خونه تا بار وبندیل مونو ببندیم که بریم مسافرت...

اسما و سفره هفت سین 92
اسرا وهفت سین 92