مسافرت آخر تابستون...
گلهای خوشبوی زندگیم سلام!چند روزه که نمیتونم بهتون سربزنم آخه خونه خودمون نیستیم واومدیم خونه خاله پری ,اینجا هم که کلی سرم شلوغه. خاله میره سرکارو ال آی جون هم پیش ما میمونه .شما دوتا هم پیش ال آی کوچولو خیییییلی بهتون خوش میگذرهبعد از اداره خاله جون هم میریم گردش.اسرا جونم دیروز با خالش رفته بود استخر برا تمرین شنا .خلاصه گلای نازم اینجا خییییلی بهتون خوش میگذره.روز چهارشنبه که عید فطر بود بعدصبحانه رفتیم خونه مامانی من, وبعد از عید دیدنی وآرزوی قبولی طاعات وعبادات برای همدیگه, از اونجایی که خاله پری وال آی جون هم اونجا بودن شما دختر خاله ها تا همدیگرو دیدین رفتین سراغ بازی ومن وباباجون باهم رفتیم دیدن بزرگای فامیل تا این عید بزرگ رو به اونها هم تبریک بگیم. اینم یه عکس یادگاری سه دختر خاله تو ایوان خونه مادر جون ... بعد از ظهر همون روز رفتیم خونه دایی و خاله وآبجی باباجون که حدود دو ساعت با ما فاصله دارن ,چون هرسه تقریبا نزدیک همندترجیح دادیم شبو خونه خاله بابایی بمونیم. واااااااای چه جای باصفاییه خوش بحالشون ... هوای تمیزوباغهای میوه ونهرهای آب...همه جا سر سبز...خلاصه خیلی خوش گذشت .