اسما جوناسما جون، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
اسرا جوناسرا جون، تا این لحظه: 20 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

دیلک لر

کوچولوهای بامزه خونه ما

1391/4/18 18:03
876 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستای گلم وسلام به دخترجونای ناز وخوشگل مامانی

تابستون که میشه مامانی نمیتونه خوشحالی بی حد وحصرش و از کسی پنهون کنه.دلیلش هم معلومه :دیگه بیشتر میتونه به کوچولوهاش برسه وبیشتر براشون وقت بزاره.لبخند

البته امسال بخاطر تحولی که بقول اون بالاییها تو آموزش وپرورش بوجود اومده تابستون برامون دوره گذاشتن اونم طولانیییییییییناراحتطبق برنامه ریزی مدیر مدرسه من انشالله مهر امسال میرم کلاس ششم تدریس کنم وبنابراین از اول مرداد دوره دارم.                                                                          بچه ها بازی رو دوست دارن وبیشتر هم تو بازیهاشون ادای بزرگترها رو در میارن یعنی در واقع وارد دنیای بزرگترها میشن ودرهمین بازیهاست که شخصیت بچه ها شکل میگیره ....

بقیه در ادامه.......

بچه ها بازی رو دوست دارن وبیشتر هم تو بازیهاشون ادای بزرگترها رو در میارن یعنی در واقع وارد دنیای بزرگترها میشن ودرهمین بازیهاست که شخصیت بچه ها شکل میگیرهعینک

من ودخترام هر روز ساعتها با هم بازی میکنیم.چه عشقی میکنن بچه ها....اصلا هم خسته نمیشن هزار ماشالله.ولی من که نمیتونم , بعضی وقتها که دیگه حوصله م نمیکشه بهونه میارم والفرارررررررررررررراوه

دیروز بهشون پیشنهاد دادم خودشون تو اتاق بازی کنن تا من برای ناهارشون ماکارونی درست کنم.اسرا که ماکارونی خیلی دوس داره سریع گفت راس میگه مامان بریم دوتایی معلم بازی کنیم.

منم بن بن بن اسما رو دادمو به اسرا گفتم حین بازی از این تصاویر استفاده کن وخودم برگشتم آشپزخونه

گرم کارم بودم که دیدم صداشون میاد  اسرا خانم معلم کلاس داشت درس میداد:بگو:ریشه –ساقه –برگ –گل

واسما تنها دانش آموز کلاس هم بادقت به حرفهای خانم معلمش گوش میداد وتکرار میکرد:ییشه –ساقه –بیگ-گل

(اسما هنوزم "ر"رو"ی"میگه)خانم معلم هم گیر داده بود باید "ر"هارو درست تلفط کنی............ ....................دیدم نزدیکه دعواشون بشه ...

آروم وبه سبک اداری در زدم ,خانم معلم اسرا درکلاس یعنی اتاق رو بازکردن ,گفتم از اداره اومدم برای باز دید کلاستون..

اجازه هست از بچه ها در بپرسم....

(الهی قربونش برم دخترم چه معلم فعالی هم هست عکس یه گل رو کشیده بود و موضوع درسش هم قسمتهای مختلف یک گیاه بود ازکتاب  علوم سوم ابتدایی که من از بچه ها برای اسرا گرفته بودم که مثلا طول تابستون باهاش کارکنم)

خلاصه اسما جون با اون شیرین زبونیش به سوالهاخوب جواب داد ومن براش مثلا یه جایزه دادم.

دوباره برگشتم اشپز خونه دو باره صداشون میومد :ریشه –ییشه ,نه آبجی دوباره بگو ریشه.......بازصداشون بالا گرفت

دیگه اسما به معلمش گوش نمیداد اونطور که داد زدنهای اسرا نشون میداد داشت با جایزه ش بازی میکرد ....وایندفعه اسرا محکم وقاطع گفت:دانش آموز اسما تو دیگه اخراجی من بمیرم هم به تو درس نمیدم.کلافهاسما که تازه به عمق فاجعه پی برده بود اشک ریزان گریهاومد پیش من که مامانی آبجی منو اخراج کرده ......دوباره پادر میونی کردم وبه اسرا توصیه کردم زیاد عصبانی نشه..عصبانیبهش گفتم:دختر نازم نمیشه که بخاطر یه اشتباه یه نفر رو از بازی اخراج کرد وبه اسما هم گفتم که ادم باید همیشه به حرف بزرگتر ایی مثل مامان وبابا ومعلم ومخصوصا آبجی جونش....خوب گوش کنه واونهارو اذیت نکنه.

قضیه بایه آشتی جانانه و خواهرانه تموم شد ورفتیم سر وقت ماکارونی.                              من پست بدون عکس دوس ندارم بنابراین اینم چندتا عکس از جون جونای مامانی :

مال دو هفته پیشه رفته بودیم روستای عمه توت بیاریم و خشکش کنیم.

                                      اسرا و اسما در کنار چشمه اب کهریز                                                                                                                         اسرا در باغ توت عمه اینا                              دخترام دارن توت جمع میکنن که مامانشون براشون خشک کنه                                                                                                                                                                                                                         

                                       اینم اسرا خانم  که عاشق عکسای تکی خودشه

 خداجونم این دوتا وروجک خوشمزه خونمونو به تو میسپارم خودت مواظب همه وروجکهای خوشمزه همه خونه ها باشچشمک

 خسته نباشین و دوستون دارم.قلبماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (26)

مامان سید کوچولو
16 تیر 91 17:27
برنامه تابستون من و خاهرها و برادرم همین بود و من که بچه اول بودم معلم میشدم. کلا به 2 روز نمیکشید درس تابستونی مون.
پارسا اومده کنارم چه ذوقی کرده از دیدن عکس نی نی ها (دخترهات)


ببوسش حتما
مامان علي خوشتيپ
16 تیر 91 19:20
سلام خانوم معلم مهربون.با افتخار لينك شديد
ببوسيد روي ماهه گل دختراتونو از طرف ما
اميدوارم موفق باشين...


امیدوارم دوستای خوبی برا هم باشیم.
مامان گیسو جون
17 تیر 91 11:29
سلام عزیز دلم
فرشته های نازت خوبن ؟
عیدتون مبارک


ممنونم خوبیم
محمد
17 تیر 91 12:32
امیدوارم هر کجا هستید سالم وشاد باشید


ممنون
امیر
17 تیر 91 18:54
سلام به خواهر کوچولوای خودم شرمنده که دیر سرزدم مشغول امتحانات بودم خوبین خوشین مرسی که همیشه سر میزنی


ني ني شكلك
17 تیر 91 20:44
خدا قوت تجربه نويي در انتظار شماست ااز صميم قلب آرزو مي كنم موفق باشيد


ممنونم عزیزم
خاله باران
18 تیر 91 15:48
سلام مامانی.ممنون.شم نظر لطف به من داشتید.خوبه از خودتونه.ماشاالله چه دخترهایی نازی دارید.خیرشون را ببنیند.چه عکسهای خوشگلی هم گذاشتید.من عاشق طبیعتم.کنار آب.الهی همیشه خوش باشید و کنار هم...


خواهش میکنم, در مورد خودتون شکسته نفسی میفرمایین
خاله باران
18 تیر 91 15:49
جانم.اونجایی که گفتید از کلاس اما اخراج شد اینقدر ناراحت شدم... خواهر جون.خوب بچه ها این طوری بگنی شیرین تر می شند....


ستاره زمینی
18 تیر 91 18:53
سلام اسرا و اسما جون اگه بخواین میتونی دوستای خوبی باشیم.پپس به وب ما بیایید


چشم حتما خدمت میرسیم
ستاره زمینی
18 تیر 91 18:54



ممنون
خاله باران
18 تیر 91 23:50
من باران هستم دیگه.عاشق بچه ها


علیرضا
19 تیر 91 1:10
خوبی بادبادک اینه که

می‌دونه زندگیش فقط به یک نخ نازک بنده

ولی بازم تو آسمون می‌رقصه و می‌خنده . . .



چه زیبا
علیرضا
19 تیر 91 9:43
سلام اجی خوبی دیلک لر یعنی چی


الان میام میگم.
ستاره زندگی
19 تیر 91 13:03
سلام به به چه دخترهای نازی همیشه به سفروشادی به ما هم سر بزنید
مامان نازنین زهرا
19 تیر 91 20:41



ممنونم از حضورتون
مامان ال آی
20 تیر 91 14:04
سلام مامان مهربون اسرا و اسما ممنونم که به وبلاگمون سر میزنید


مامان پریسا
21 تیر 91 19:50
سلام دوست عزیز.
روزهای خوش تعطیلات مبارک باشه.
البته اگر با دوره ها بذارن
عجب خانم معلم سخت گیری.... عزیزم به ابجی کوچیکه رحم کن به خاطر من


ممنونم عزیزم.
محض اطلاعتون باید بگم با همین سخت گیریهاش سوره قریش رو هم داره یادش میده...


مامان پریسا
21 تیر 91 19:51
راستی ممنونم که به یادم بودی .
ایشالله جبران کنم برای شادیهاتون


خواهش میکنم کاری نکردیم.
ستاره زمینی
22 تیر 91 11:28





آرام
23 تیر 91 12:31
سلام

ممنون از حضور گرم ونظر صمیمیت ....

آره رفتن...


مامان آرشیدا قند عسل
23 تیر 91 21:44
ای قربون اون معلم و شاگرد چقدر بازی کردنشون به آدم روحیه میده از طرفم محکممممممممممممممممممممم ببوسشون.


مرسی عزیزم
مامان آرشیدا قند عسل
23 تیر 91 21:45
ممنون عزیزم سراغمون رو گرفتی مسافرت بودیم.


اااااااااااااپس بگو چرا نیستی؟خوش بگذره
ستاره زمینی
24 تیر 91 13:08



مامان پریسا
24 تیر 91 14:56
بیشتر نگران شدم


نه عزیزم ایشالله که اونجوری نمیشه گفتم که حواست باشه
مريم
13 مرداد 91 18:16
من چه قدر شرمنده ام كه تا امروز نتونسته بودم به وب بچه ها سر بزنم. خيلي دوستون دارم و از ديدن عكسهاي قشنگتون خيلي خوشحال شدم.دلم براتون تنگ شد. من هم ماه ميهماني خدا رو بهتون تبريك ميگم


خواهش میکنم عزیزم!الان هم که اومدین خوشحالمون کردین.رادین جونموببوس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دیلک لر می باشد