کوچولو هایی سرشار از سوالات گوناگون...
سلام بردوستان خوبم!ببخشید که این روزا رفیق نیمه راه بودم و نتونستم سراغی ازتون بگیرم.اما از همه مامانای مهربونی که تو این مدت تنهامون نذاشتن وبهمون سر زدند خیلی خیلی ممنونم و متشکر.
ایام ضربت خوردن وشهادت مولامون حضرت علی (ع) رو به حضور تک تک شما عزیزان تسلیت عرض می کنم.امید وارم در شب زنده داریها و دعا هاتون مارو فراموش نکنین.
دخترای ناز مامانی !شما هم سلام .ممنونم که تو این مدتی که مامانی دوره داره باهم دوستای خوبی شدین و زیاد دعواتون نمیشه
اما تو این بیست روزی که دوره بودم بعد از ظهر هاش هم تو نت همش تو سایت "دفتر برنامه ریزی و کتب درسی "دنبال کتابا وروش تدریسهای ششم بودم ,هی دانلودش میکردم چاپش میکردم بعد فرداش میدیدم اونی که ورداشتم کلی اشتباه داره و اصلاحیه شو گذاشتن تو سایت...
خلاصه کلی درگیر بودم و البته غافل از دختر جونام.که دارن بزرگ میشن و سوالای بزرگتری به ذهنشون میاد....
چند شب پیش داشتم اخبار گوش میدادم تلویزیون باکو داشت از کشتار مردم سوریه توسط دولت خودشون گزارش میداد,اسمایی کنارم نشسته بود زود کانال رو عوض کردم که اون صحنه های وحشتناک رو نبینه,وسرش رو گرم کردم که اون یه لحظه رو هم که دیده فراموش کنه,آخر شب وقتی خواستم بخوابونمش (همیشه دیر میخوابه خانمی)
گفت :مامانی یه چیزی بپرسم؟
گفتم:بپرس عزیزم !هر چی دوست داری بپرس بعد زود بخواب .دیگه دیر وقته
گفت :مامانی چرا آدما همدیگه رو میکشن؟؟؟؟؟
یه لحظه هنگ کردم ! خدایا اون دنیای قشنگی رو که تو آفریدی ببین ما آدما به چه روزی انداختیمش که تو ذهن یه بچه 4 ساله همچین سوالایی پیدا میشه.
هیچ جوابی براش نداشتم .خودمم نمیدونستم چرااااا؟تو فکر بودم که چی بهش بگم که خودش بااون شیرین زبونیش گفت:حتما اونارو میکشن که نیان تو کوچه ها طلا های بچه ها و خود بچه هارو بدزدن آره مامان؟؟؟
گفتم :موقع خواب هیچ وقت به این جور چیزا فکر نکن.حالا صلواتتو بگو و بخواب.(به هر دو شون یاددام هر شب قبل خواب پنج تا صلوات برای پیامبرمون هدیه کنن که راحت تر بخوابن خودشونم خیلی استقبال میکنن)
اسما جونم خوابید و من موندمو یه دنیا سوال:راستی چرااااااااااااااااااااااااااا؟
واما اسرا خانمی که میبینه مامانش همیشه کتاب دستشه اونم داره ریاضی گاج دوم که پارسال براش گرفته بودم و دست نخورده مونده بود رو روزی دو صفحه تمرین میکنه وفارسی سوم رو هم کار میکنه.موفق باشی گلم.
اسرا خانمی هم دیروز برگشته به من میگه:مامانی یه سوالی دارم که میدونم مناسب سنم نیست و شاید خوشت نیاد میتونم بپرسم؟
گفتم خوب اگه مناسب سنت نیست چرا برات سوال شده ؟حالا بپرس ببینم چیه؟
اسرا:مامانی دختر خانمها اول درسشون باید تموم بشه بعد عروسی کنن دیگه؟
گفتم خوب مامانی بعله دیگه این که پرسیدن نداره.
اسرا:مامانی مثلامن که باید خانوم دکتر بشم باید اول درسمو بخونم پس چرا مامان پارسا عروسی کرده ,رفته از بیمارستان شهرشون نی نی هم گرفته اونوقت امتحان هم میده؟خودش تو وبلاگ پسرش نوشته بود امتحان دارم...
اولش نگران شدم که این چه سوالی که این بچه میپرسه؟!بعد با کلی سوال وجواب فهمیدم که همینجوری به ذهنش اومده...
گفتم عزیزم مگه نمیبینی من همیشه امتحان دارم مامان پارسا هم مثل منه.وکلی حرفای دیگه....
خلاصه مامان پارسا جونی!میبینی چه بلایی سر زندگیمون آوردی دخترم داره بامن چونه میزنه که من چند سال تخفیف بدم بهش
خداجونم !خدای مهربونم !دوره زمونه ی بدی داریم خودت کمکم کن بتونم طوری تربیت شون کنم که بنده های لایقی برات باشند.خواهش میکنم کمکم کن....
التماس دعا دارم ....