اسرا و اسمای ناز من...
گویند سلام طلائی ترین کلید برای صعود به تالار آشنایی هاست
پس صمیمی ترین سلام تقدیم تو باد
سلام به دوستای ناز ومهربونم و سلام به دختر کوچولو های خوشگل خودم حال و احوال که بیسته ایشالله.
اســــما کوچولوی نازم ببخش که نتونستم پست مربوط به تولدت روکامل کنم و عکساتو برات بزارم ایشالله وقتی بزرگتر شدی مامانی رو بیشتر میفهمی.
تپلی نازم نمیدونم چرا این روزا اعصاب درست وحسابی نداری و سر هر چیز کوچیک با من و آبجی دعوا میکنی وخونه رو میزاری رو سرت.باور کن دیگه نمیدونم چیکار کنم .حالا خودم هیچ وقتی به ابجی زور میگی دیگه نمیتونم بی تفاوت باشم ...
اما یه چیز دیگه هم بگم که این روزا شیرین تر شدی قربونت برم ازهمون او ل بلبل زبون بودی ,حالا بلبل زبون تر شدی هر جا میریم اینقدر زبون میریزی که موقع برگشت حداقل پنج شش نفری سفارش میکنن که حتما برات اسپند دود کنم.
یه بار تو مجلس یه خانمی چشمش گوشت اضافه داشت که نصف چشمش رو پوشونده بود ازم پرسیدی اون خانوم چشمش چی شده.گفتم هیچی زیادی نزدیک تلویزیون نشسته چشمش ضعیف شده دکتر عملش کرده اونجوری شده .ببخش دیگه عزیزم میدونستم سوالاتت تمومی نداره اینو گفتم که دیگه دست از سرم ورداری .وتو هم رفتی یه ده دقیقه ای گذشت که دیدم مادر جون داره با ایما و اشاره داره بهم میگه اسما رو صدا کن بیاد پیش خودت ,پرسیدم مگه کجاس؟که با اشاره دیدم خداااااااااااااااااای من رفتی و نشستی بغل همون خانومه
دیگه تا آخرش رو خوندم سه سوت اومدم سراغت و از اون خانوم عذر خواهی کردم.دیدم دور وبریها یواش یواش و قائمکی میخندن گفتم فسقلی باز چه دست گلی به آب دادی.با قیافه حق به جانب بهم گفتی مامان چرا بهم دروغ گفتی اون خانوم تلویزیون نیگا نمیکنه.
مصاحبه اسما و خانومه از زبان خانوم بغل دستی:
اسما:مادر جون چشمت چرا اینجوری شده
خانم:نمیدونم دخترم
آخه پس چرا اینجوریههههههههه:
خدا کرده عزیزم کار خداست دیگه:
حتما کار بدی کردی دیگهههههه
مامانم میگه اگه کار بد بکنیم خدا از ما عصبانی میشه.چیکار کردی که خدا چشمتواینجورخراب کرده؟؟؟
وهمون لحظه من به این مصاحبه وحشتناک پایان دادم.
خوشگل نازنینم امیدوارم خدا همیشه مواظبت باشه
واما اســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــراجونم:
سه شنبه این هفته باهم رفتیم بازار برات کیف و کفش و مانتو شلوار گرفتیم.امسال مانتو شلوارت نارنجیه اولش خوشت نمیومد اما وقتی پوشیدی نظرت عوض شد وپسندیدیش.ماه شدی عزیزم رنگ نارنجی خیلی بهت میاد . مبارکت باشه عزیزم خیلی دوست داری خانم دکتر بشی ایشالله لباس فرم پزشکیتو برات بگیریم.
اینم بگم که این روزا خانم تر شدی وسعی میکنی وقتی آبجی بهت گیر میده تو بهونه دستش ندی .بعدش هم میای به من میگی مامان جونم به خاطر تو بهش هیچینمیگماااااااااااااا
وای الهی که قربون هر دو تاتون بشم .عیب نداره تن سالم و عقل سالم داشته باشین دعواهاتونم دوست دارم فقط قربونتونم یک کم به فکر اعصاب منو بابایی هم باشین .
راستی عزیز دلم داشت یادم میرفت چهار شنبه رفتیم دیدن بابابزرگ وعمه آخه عید فطر نتونستیم بریم دیدنشون اونجا یه چیز تازه یاد گرفتی خیلی ذوق میکردی واز خوشحالی نمیدونستی چیکار کنی عکسشو برات میذارم یادگاری برات بمونه. »»»
اسرا جونم! به کمک عمه و دخترش ورنی بافی رو یک کم یاد گرفتی دیگه فکر میکنی کامل میتونی فرش و ورنی ببافی قربونت برم که خیلی باهوشی و همه چیو خیلی زود یاد میگیری
واینم چند عکس از تولد چهار سالگی اسما جونم
ممنونم و دوستون دارم.