اسما جوناسما جون، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
اسرا جوناسرا جون، تا این لحظه: 20 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

دیلک لر

سفر به شمال

1393/4/25 18:31
1,710 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دخترای خوشگل خودم.محبت

جونم براتون بگه بعد از تموم شدن امتحانای مامانی برا چند روز ازخونه زدیم بیرون ؛کجاااااااااااا ؟رفتیم ساری

بعله مامانی یه زمانی اونجا کاردانیشو گرفته بود اما جز یه کپی و گواهی چیزی دستش نبود وباید میرفتیم واصل مدرکمو می گرفتیم.همش این تابستون و اون تابستون میکردیم واین شدکه بالاخره رفتیم.بعد از ظهر جمعه بار وبندیل بستیم و رفتیم اردبیل شب رو خونه ال آی جونینا موندیم و فردا صبح ساعت 9 حرکت کردیم.قرارمون این بود که رفتنی زیاد توقف نکنیم بریم کارای اداریمونو انجام بدیم بعد برگشتنی هر جایی دوست داشتیم وایسیم.اما مگه میشد زیبا ییهای جاده و شهرهای شمال رو ببینی و توقف نکنی.

شکلک های محدثه

هوا دیگه کاملا تاریک شده بود که رسیدیم نوشهر و رفتیم یه سوییت اجاره کردیم .

من شما دو تارو بردم حموم تا یه دوش بگیرین و خستگی تون بره وباباجون هم یه شام خوشمزه درست کرد.

صبح زود بیدارتون کردیم به طرف ساری حرکت کردیم میترسیدم کارمون زیاد طول بکشه برا همین زود بیدارتون کردم ولی کاش میذاشتم یه کم میخوابیدین چون کارمون زیاد نشد.ساعت ده ونیم بود رسیدیم خزر آباد و همونجا تو ماشین مانتو مو عوض کردم و رفتیم مرکزی که اونجا درس خونده بودم.وسرایدار اونجا که از نیروهای زمان ما بود وخیلی هم آدم بامرامی هستش ما رو برد اتاق رییس که زمان ما یکی از نیروهای آموزش بود و حالا رییس شده بود.بهر حال یه دوساعتی طول کشید تا مراحل اداری طی بشه و من مدرکمو بگیرم.دیدم حوصله گل دخترام سر میره بقیه کارهارو باباجون انجام دادن و ما رفتیم تو محوطه و کنار ساحل گشتی زدیم و از خاطره هام  و دوستایی که اونجا باهم بودیم براتون گفتم.

کارمون که تموم شد در راه برگشت ازخزر آباد به ساری رفتیم ساحل و خودمونو زدیم به آب ، هوا خیلی گرم  بود و آب تنی کلی چسبیدجشن

یه توقف کوتاه هم رامسر داشتیم.موزه کاخ رامسر و بازم ساحل و دریا

یه ساختمان با نمای خارجی خیلی زیبامحبت

برای ناهار رفتیم پارک جنگلی سی سنگال و دخترام سوار اسب هم شدنزیبا

فکر کنم توقف بعدی مو لاهیجان بود.اینقدر شهرهای شمال نزدیک به هم هستن ویکی از دیگری زیباتر که نه خسته میشدیم ودلتنگ خونمونچشمک

از لاهیجان کلوچه نوشین هم گرفتیمخوشمزه

شب رفتیم رشت.بابایی اونجا دوسه تا پسر خاله داره ،پس مشکل جا نداشتیم.دستشون درد نکنه خونشون خیلی بهمون خوش گذشت.

بعدش بازم بندر انزلی

از رضوانشهر زیتون وسیر ترشی گرفتیم.بعد دوسه جای دیگه هم برای چای و عصرانه تماشای زیباییهای طبیعت شمال وایسادیم 

ا

آستارا و بازار ساحلی آخرین توقف ما در شمال بود دو سه ساعتی بازار ساحلی رو گشت زدیم و کمی هم خرید کردم بعد حرکت به سوی اردبیل...

تقریبا هوا داشت تاریک میشد و وقتی از گردنه حیران رد میشدیم زیباییهای گردنه حیران و چراغهای رنگارنگ خیلی تماشایی بود .اسما جونم خواب بود واسرایی با دیدن این زییا ییها ذوق میکرد و همش میگفت ممنونم بابایی گلم که منو اینجا ها آوردیزیبابغل

شب موندیم خونه خاله پری و صبح عمه زنگ زد و گفت که یه مشکلاتی پیش اومده ،سریع یه سر رفتیم خونه عمه ودوساعتی اونجابودیم کلی هم حالمون گرفته شد بعد اومدیم شهر خودمون.شب بود که رسیدیم خونمون.بغل

اسرای گلم!  عاشق طبیعت هستی و بعضی وقتها دوربینو ورمیداشتی و عکس میگیرفتی،از هر چیزی که نظرت رو جلب میکرد.اینم نمونه هاش....

خدیا بخاطر همه چی شککککککککککر.

پسندها (5)

نظرات (15)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دیلک لر می باشد