اولین برف شهر مون
سلام دخملییای خوشگل خودم.
امسال برف و زمستون خیلی زود خودی نشون دادن.از چهارشنبه شب بارش برف شروع شد و تا جمعه شبش یکریز میبارید و همه از کوچیک و بزرگ بخاطر این نعمت خدای مهربونمون خوشحال بودن.صبح پنجشنبه بیدارتون کردم و برفهای روی دیوار رو نشونتون دادم و شما خیلی ذوق کردین .داشت یادم میرفت شب قبلش مبین هم خونه ما بود صبح وقتی برف رو دید ٰمی گفت :عمه چقدر خوب شد اومدم خونه شما طرفای ما اصلا برف نمیاد. عمه قربونت ...
صبحونتونو دادم و آماده شدم برم دانشگاه ٰ،بابایی گفت بچه ها هم حاضر بشن باهم بریم سه تایی باهم باشن خونه رو میکوبن و تا من بیام دوباره میسازن،آخه شغلشونهمن که رفتم بابایی به درخواست اسما شما رو میبره پارک تا برف بازی کنین
روز جمعه و شنبه با این که بارش برف قطع شد اما هواخیییییییییییییلی سرد بودو بنابراین شنبه مدارس تعطیل شد وکلی کیف کردیم.اما دیگه نتونستیم تو خونه طاقت بیاریم گفتیم میبریمتون با ماشین دو ر بزنین و برف های بیرون شهر رو تماشا کنین که سر از خونه مادر جون در آوردیم
اینم عکسای خوشگلای مامان تو حیاط برفی مادر جون
دوستون دارم و به خاطر وجود نازنین شما خدا رو همیشه شاکرم.