اسما جوناسما جون، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
اسرا جوناسرا جون، تا این لحظه: 20 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

دیلک لر

شعری از یک دوست...

1390/5/15 19:42
634 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز بعد از ظهر که اسما میخواست بخوابه niniweblog.comواسرا هم داشت برنامه خاله شادونه رو میدید باخودم گفتم بهترین فرصته برای مرتب کردن کتابخونه.اول کتابهای تخصصی بابایی رو چیدم ردیف بالاوبعد کتابهای خودم که البته بیشترش روش تدریس وآشپزی بود ویه سری جزوه های دانشگاهی       خدا جونم جزوه ها رو که ورق میزدم همش پر بود از یادداشتهای دوستم   شعر ی که تواین پست میزار م یادداشت همون دوستمه.خودم چند بار خوندمش خیلی خوشم اومد امیدوارم شما دوستان خوبم هم خوشتون بیاد .      يک شبي مجنون نمازش را شکست

بي وضو در کوچه ليلا نشست*

عشق آن شب مست مستش کرده بود

*فارغ از جام الستش کرده بود

سجده اي زد بر لب درگاه او

پر زليلا شد دل پر آه او

گفت يا رب از چه خوارم کرده اي

بر صليب عشق دارم کرده اي

جام ليلا را به دستم داده اي

وندر اين بازي شکستم داده اي 

نشتر عشقش به جانم مي زني

دردم از ليلاست آنم مي زني 

خسته ام زين عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن 

مرد اين بازيچه ديگر نيستم

اين تو و ليلاي تو ... من نيستم

گفت: اي ديوانه ليلايت منم 

در رگ پيدا و پنهانت منم

سال ها با جور ليلا ساختي

من کنارت بودم و نشناختي

عشق ليلا در دلت انداختم

صد قمار عشق يک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل مي شوي اما نشد 

سوختم در حسرت يک يا ربت

غير ليلا برنيامد از لبت

روز و شب او را صدا کردي ولي

ديدم امشب با مني گفتم بلي

مطمئن بودم به من سرميزني 

در حريم خانه ام در ميزني

حال اين ليلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بيقرارت کرده بود 

مرد راهش باش تا شاهت کنم

                                    صد چو ليلا کشته در راهت کنم


           

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان پارسا
15 مرداد 90 11:23
شعر قشنگيه. دستت درد نکنه
شما معلمي؟ دخمل هاي نازتو از دور ميبوسم


ممنون بله معلم هستم
بوووووس برای پارسا جون


مامان ال آی
15 مرداد 90 11:32
وای عزیزم من رو بردی به دهه 70 .80 و یاد خاطرات شیرین دانشگاهی افتادم .
خیلی خوب بود .


خواهش میکنم قابلی نداشت
سارا شکری
16 مرداد 90 4:47
سلام بر عاطمه جوشان و احساس روان وسرشک ریزان مامان بانو , مادر نوفکر و نواندیش و شفیق سایبری ..براستی که نی نی فرشته روی داری. نورچشمم تهیدستی و فقر زدگی بر سراسر چیره گشته مملکت به یغما رفته ام ,بر آنم داشت, در قالب دست نوشته ها, دیدها ونگریسته هایم را با و اژگان کهن و زبان زیور پارسایان, بنگارم و رشته نگارشم را با دردمندان شروع کنم. همبنک کتاب دردمندان اثر خوذم برای دانلود آماده است . امید که مورد پسندت باشد.
مامان پریسا
16 مرداد 90 10:04
وای منم یاد دانشگاه افتادم یکی از دوستام هم شا عر بود هر جا می رسید چند خط می نوشت . چه دورانی بود.


خوشحالم که باعث تجدید خاطراتتون شدم
مامان هانیه سادات
17 مرداد 90 14:28
سلام من هم تو وبلاگ شکلک لینکتون کردم.


ممنونم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دیلک لر می باشد