این چند وقت...
سلام به دوستای نازنینم و سلام به گل دخترای نازم,فرشته های کوچولویی که هرروز بیشتر از روز قبل عاشقتون میشم ودوستون دارم.ولی متاسفم که نمیتونم اونطور که دلم میخواد براتون وقت بزارم.امسال تحصیلی مشغله کاریم خیلی زیاد شده,خدا پدرشونو بیامرزه شب خوابیدن ونمیدونم تو خواب چی دیدن که صبحش گفتن الا وبلا باید از امسال کلاس ششم داشته باشیم بدون برنامه و بدون امکانات ....بسته های آموزشی وروشهای تدریس وکامپیوترهای کلاس ششم که قراربود اول مهر در اختیار هر معلم کلاس ششمی باشه هنوزخبری ازشون نیست.حالا من معلم بعداز تموم شدن ساعت کاریم به جای اینکه به خونواده م برسم باید هی پشت کامپیوتر بشینم دنبال روش تدریس این درس و نمیدونم فیلم آموزشی اون درس بگردم....اونم باوجود اسمایی که تا میرم سراغ لپ تاپ ,هوس کارتون به سرش میزنه .پنج شنبه وجمعه ها هم که دوره ششم داریم .خلاصه اینم از اوضاع واحوال ما...
برای ادامه تشریف بیارین»»»»
البته این نمیتونه کم کاریهای یه مامان تنبل رو توجیه کنه اما چون فرصت کمه بیشتر دوست دارم بجای اینکه تو فضای مجازی براتون مامان فعالی باشم تو همون وقتهای کمی که فرصت باهم بودن داریم خودم کنارتون باشم.
تواین مدت که ننوشتم کلی حرف براتون دارم اما نمیدونم از کجا شروع کنم:
اول اینوبگم که اسراجون مامانی ,از روز 14 آبان داری مشقاتو با خودکارمینویسی وکلی از این بابت خوشحالی وهمش میگی که بزرگ شدی ومثل من و باباجون داری باخودکار مینویسی وخودکارهای رنگ ووارنگ اعضای جدید جامدادیت شدن.
دیگه اینکه داری ضرب اعداد رو یاد میگیری و پیشرفتت خیلی خوبه.من به آموزش ضرب خیلی اهمیت میدم چون دانش آموزی که ضرب رو خوب یاد نگیره تو تمام مباحث ریاضی لنگ میمونه.بنابراین از هر فرصت ممکنه استفاده میکنم که باهات ضرب کارکنم.مثل اون روزی که رفته بودیم چشم پزشکی وتو سالن انتظار تا نوبت مون برسه همش از همدیگه ضرب میپرسیدیم.یا روزهایی که ماشینمون خونه نیست وپیاده میریم مدرسه ,طول مسیرمون رو بازم ضرب تمرین میکنیم وخودت هم خیلی خوشت میاد.
گل دخترم!بخاطر پایه تحصیلی تو (سوم )وتدریسی من(ششم)یکی مون این سر سالن مدرسه ایم ویکی مون اون سر سالن,موقع تعطیلی مدرسه ازبین250 دانش آموز ,به سختی پیدات میکردم بنابراین پیشنهاد دادی دیگه سراغ همدیگه نریم وزیر درختی که جلوی مدرسه هست منتظر هم بمونیم.
دختر نازم !از اول مهر ماه چند بار زلزله دل کوچیکتو بدجور ترسونده ,روز 17 آبان بازم زلزله اومد سراغمون , داشتیم بچه هارو به طرف حیاط مدرسه هدایت میکردیم ,انتظار داشتم طبق سفارش قبلیم تو هم زود بدویی بری تو حیاط ,قربون قلب کوچیکت بشم من,میون اون همه شلوغی بجای اینکه مثل بقیه خودتو برسونی حیاط مدرسه ,اومدی پیش من ومیگی باید باهم بریم بیرون...الهی قربون اون دلت بشممممم من
اسما کوچولوی مامانی !فدات بشم که دیگه داری با مدرسه رفتنم کنار میای و من از این بابت خیلی خوشحالم .شیرین زبونیهات و شیرین کاریهات روز به روز داره بیشتر میشه. سعی میکنی همراه من و آبجی جون نماز بخونی اما وسطاش دیگه حوصله ات سر میره و سربه سر آبجی میذاری ونمیذاری نمازشو تموم کنه کلا هر کاری که تو نمیکنی اونم نباید انجام بده.
دوتا آبجی همدیگه رو خیلی دوست دارین امید وارم همیشه همینطور باشین عزیزای من. دوستون دارم یه عالمه
خدا مهربونم خودت مواظب همه فرشته کوچولوهات باش.