مسافرت آخر تابستون...(2)
دخترای ناناز مامانی سلام! امروز باباجون میاد دنبالمون بریم خونه ی خودمون.آخ که چقدرزود گذشت.اینجا که بودیم خیلی بهمون خوش گذشت.البته کلی هم زحمت دادیم هم به خاله وعمو وهم به دایی و زن دایی .خوب اونا خونشون اینجاس وما هروقت میام این ورا مزاحمشون میشیم وکلی زحمت بهشون میدیم ایندفعه هم که باباجون پیشمون نبود بیشتر اذیتشون کردیم از همین جا ازدایی توحید وخانم گلش مریم جون وخاله پری وعمویدی خیلی مهربون تشکر میکنم که باعث شدن دخترجونای من روزهای خوشی رو داشته باشن.این دسته گل تقدیم به شما خوبانپنجشنبه گذشته رفتیم آستاراشب قبلش که شام خونه دایی دعوت بودیم ساعت حرکتمون هم تصویب شد قرار شد بعد وقت اداری بریم .اسرا واسما با اینکه برای چندمین بار میخواستن برن ساحل ,اما کلی ذوق کرده بودن.وبرای همین هم خاله پری مرخصی ساعتی گرفت وما زود تر رفتیم .وقتی رسیدیم ناهارروکه سالاداولویه درست کرده بودم خوردیم بعدش رفتیم بازار .تا اون موقع هم دایی جونینا هم رسیدن بعد کلی گشت وگذار وخرید رفتیم کنار ساحل...به به چه کیفی میدادآب بازی ولی حیف که هوا زیادی خنک بود وترسیدم بچه ها مریض بشن. اسرا واسمادرساحل دریای خزر-شهر ساحلی آستارا