فرشته های ناز مامان وبابا
سلام قند عسلای مندیروز بابایی بر خلاف همیشه که جمعه ها هم میره سرکارقول داد این جمعه خونه باشه وما رو ببره بیرون وااااااااااااااااای که چقققققققققققققققققققققققققققدر خوشحال شدیناما هرچی وهر جارو پیشنهاد دادیم شما دوتا وروجک قبول نکردین گفتین باید بریم پارک ما هم چاره ای نداشتیم جز تسلیممنم رفتم آشپز خونه شام درست کنم تا شام هم بیرون باشیم وقتی رسیدیم اولین نظر درمورد اینکه ماشینو کجا پارک کنیم وخودمون کجا بشینیم توسط اسما خانوم در یک جمله کوتاه خلاصه شد:"ابجی جون اول بریم ماشین برقی
"
خلاصه هرچی دوست داشتین باهاش بازی کردین-سرسره بادی واستخر توپ وتاب بازی و........منو با بایی با دیدن بازیهاتون وصدای خنده وخوشحالیتون خدارو شکر میکردیم ./ خدا جونم ازاینکه دوتااز فرشته کوچولو هاتو به ما هدیه دادی ازت ممنونم.