بازدید سه کارشناس از مزرعه بابایی...
سلام به دختر خانومای خوشگل خودم وهمه دوستای مهربونم !باز پنجشنبه وجمعه شد من تنبل سروکله ام پیدا شد.خوب طول هفته اصلا وقت نمیکنم.فقط یه جورایی یه کمی وقت میذارم تا کامنتهای سرشار از محبت دوستای عزیزمو بخونمو به وبهاشون سربزنم وبهشون جواب بدم .خیلی برام عزیزین ,یه عالمه دوستون دارم. اول ازهمه چی خبر خودموبگم که بالاخره بخاطر دختر گلم مدرسه مو عوض کردم وخیلی خوشحالم .
پنجشنبه هفته قبل بابایی طبق قولی که به فسقلیها مون داده بود هممونو برد یه جای با صفا تا ناهار هم بیرون باشیم . دخترا خیلی خوش حال شدن . اما من بیشتر ترجیح میدادم بریم طرف های مزرعه بابایی تا خودم از نزدیک ببینم این چند ماهی که هیچوقت خونه نبود وهمش کار داشت چیکار کرده.
یه توضیح کوچلو درمورد کار بابایی بدم :بابایی ما کارشناس کشاورزیه و از اونجایی که منطقه ما یه منطقه کشاورزیه ,تابستونا ترافیک کاریش نسبت به فصل های دیگه زیاده.امسال هم که خودش هم یه تیکه زمین (30هکتار)برای کشت چغندر قند اجاره کردو این هم مزید بر علت شد تا فقط شبا اونم خسته وکوفته بیاد خونه.
نازززززززی بابایی!چقدر دلم برات میسوخت وقتی اونهمه خسته میشدی,بعضی وقتا همش بهت غر میزدم که چغندر میخوایم چیکار !؟چرا خودتو اینقدر خسته میکنی؟!
بهر حال هممون باهم تصمیم گرفتیم اول بریم مزرعه بابایی وبعد ....
وقتی رسیدم اونجا بادیدن هر مزرعه چغندری ,میگفتم: اینه مزرعت؟.....میگفت: نه!....بالاخره بعد از طی مسافتی در جاده خاکی بابایی اعلام کرد که رسیدیم! من که مات ومبهوت وایساده بودم ,گفتم هشت ماهه ما رو الاف کردی نتیجه ش اینه؟؟؟آخه مزرعه پر بود از علفهای هرز وبیشتر چغندر ها هم برگهاشون پلاسیده وخراب بودن .درکل منی که از کشاورزی هیچی حالیم نیست,خوشم نیومد.بابایی با لحنی که انگار از این پیشداوریهای من خسته شده بود,گفت 6ماهه که نیستی یه 5دقیقه صبر کن مزرعه من اونطرفه ولی با ماشین نمیتونیم بریم چون وسط دو مزرعه یه نهر آبه.وااااااااای که چقدر خجالت کشیدم با این حال برای اینکه کم نیارم گفتم:آخه باور نمیکنم نتیجه کارتو اینجوری باشه!
رسیدم که خود مزرعه واقعادهنم باز موند .دست گلت درد نکنه بابایی... واقعا مزرعه نمونه ای داری جون خودم راس میگم...
ابنم نتیجه کار وفعالیت چند ماهه باباجون
ودخملیای من در مزرعه باباجون
بعد از بازدیدمون از مزرعه چغندر قند ودادن نمره خیلی خوب,رفتیم به طرف دریاچه ای که در 20کیلومتری شهرمون قرار داره .دریاچه ای بسیار زیبا با منظره های درنوع خودش بی نظیر که درسال 1345توسط آمریکاییها ساخته شده ویکی ازمناطق پربازدید منطقه مون محسوب میشه.
وکانال آبیاری مزارع اطراف-که از اب دریاچه س
خیلی میترسیدم دختر جونامو ببرم نزدیکتر وازشون عکس بگیرم,خیلی کار خطر ناکیه
آخر سرهم رفتیم همون جا تو باغ زیتون ناهارمونو خوردیم وبچه ها کلی بازی کردن .
ببینید دلبندای من! این فقط یه ملخه!!! اصلا هم ترس نداره! بیاین نازش کنین ونترسین ! مثل مامانتون ترسو نباشین که از ترسش معلوم نیس کجا گذاشته رفته!!!