اسما جوناسما جون، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
اسرا جوناسرا جون، تا این لحظه: 20 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

دیلک لر

اسرادرکلاس اول

اسراخوشکله الهی مامان فدات شه این عکسهای اولین برفه که باهم تو مدرسه بودیم آخه پارسال که شمادخترنازم پیش دبستانی بودی موقع برف اومدن به خاطرحساسیت تنفسی که داری نبردمت مدرسه براهمین این اولین برف شما تومدرسه است اسرادرمانورزلزله سفره سلامت در مدرسه اسراودوستش پانیا   اسماخوشکله مثل اینکه تو خواب یکی بهش می گه مامانو ابجی می خوان برن مدرسه براهمین گاهی وقتاصبح زود بیدار میشدی وباما میرفتی مدرسه بابایی هم مجبورمیشد به خاطرتو دیرتر بره دنبال کاراش آخه شما خانم کوچلو حداقل نیم ساعت بابچه ها بازی می کردی                   &...
15 فروردين 1391

سال نو مبارک.

با خوبی ها و بدی ها، هرآنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد، برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سالی دیگر گذشت روزهایتان بهاری و بهارتان جاودانه باد دوستان گلم !عید شما مبارک .بهترینها رو دراین سال جدید براتون آرزو دارم. دخترای عزیزم!خوشگلای مامانی عید شما هم مبارک امیدوارم در کنار هم سال خوبی داشته باشیم. در این سال نو برای همه نی نی ها آرزوی سلامتی وبرای خانواده هاشون ,آرزوی خوشبختی و شاد کامی دارم. سال نو مبارک روز اول عید ,در راه روستای بابا بزرگ  ...
4 فروردين 1391

گردش یک روز شیرین....

سلام !سلام به دوستای گل خودم,با اینکه دنیایی که اینجا برا خودمون داریم دنیای مجازی هستش اما به اندازه دوستان دنیای حقیقی  دوستون دارم و دلم براتون تنگ میشه!اینو تو این چند روزی که اینترنتم مشکل داشت بیشتر از قبل حس کردم. وسلام به گل دخترای خوشگل خودم  . راستش این چند وقت که هیچی تو دفتر خاطرات شیطون بلاها ننوشتم ,کلی خبر دارم اما نمیدونم از کجا شروع کنم.   پس گلای من اول از خرید عیدبگم:اون یکی هفته که شیفت صبح بودیم روز چهارشنبه ش مرخصی گرفتم ورفتیم اردبیل وروز بعدش هم همراه خاله پری و زندایی مریم رفتیم آستارا,دست بابایی و عمو یدی درد نکنه که بردنمون اونجا ,یه کم از اردبیل خرید کرده بودم ولی تو آستاراکاملش کردم...
14 اسفند 1390

مامانی دیگه دوست ندارم.....

  اسرا واسمای عزیزم! دوستتون  دارم به اندازه ی پلک هایی که در زمان خیال پردازی هایم زدم و چه بسیار خیالاتی که در ذهن پروراندم.        دختر کوچولوی مهربانم اسمای عزیزم که همیشه وقتی خونه هستم منو اسکورت میکنی که مبادا من همیشه فراری به قول خودت بازم فرار کنم. الان که اینو میخونی امیدوارم آنقدر بزرگ شده باشی که بتونی حرفهای منو درک کنی.باور کن من تحمل لحظه ای دوری تو و خواهرت رو ندارم اما عزیزکم تو هنوز خیلی کوچولویی ومن نمیتونم تو رو هر روز با خودم ببرم مدرسه... امروز جمعه است اما من چون خودم امتحان ضمن خدمت داشتم بازم مجبور شدم شما دو تا رو بذارم پیش مامان بزرگتون.میدونی چی بهم گفتی؟...
22 بهمن 1390

زیباترین شب

سلام ! سلام ای دل نورانی خورشید، ای نگاه آبی آسمان، ای شکوه آفرینش! سلام ای وسیع جاری، ای پهنه نور باران، ای طراوت بی کران روزت به خیر باد                                                                                                                                            &nbs...
17 بهمن 1390

فوق العاده....

سلام در دونه های مامانی!هروقت میام اینجا بادیدن عکسای مریضی تون دلم میگیره وروزای سختی رو که گذروندیم میاد جلو چشمم.برای همین با اینکه فرصت آپ کردن ندارم علی الحساب دو تااز عکسای خوشگلتونو   میذارم تا وبتونو که باز کردم مثل همیشه لبخند رولباتون ببینم. دوستون دارم نازگلای من. دوستای گلم!لباسهایی که تو این عکسها دخترام پوشیدن همه رو خودم با فتم .با اینکه مشغله کاریم زیاده اما چون اسرا واسما دستبافت های خودمو خیلی دوست دارن من با تمام عشق وعلاقه ای که تو وجودم هست ,اینکارو براشون میکنم.اخیرا هر دوتاشون سفارش جلیقه ودامن دادن وقراره امروز ببرم بازار رنگ کامواشونو  خودشون انتخاب کنن. از خدا میخوام فرشته های ...
6 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دیلک لر می باشد